روز از شب بیزار است ؛ در روز همه باهم گرم و صمیمی و خورشید همدلی ، دوست داشتن را دوست دارد. اما همچنین که شب می شود چراغ خانه ها خاموش می شود و شب دیگر سرد می شود و خورشید از سنگ بیزار است؛ من در زمان پیوند خورشید و مهتاب تنها رقاصه ای بودم که می رقصیدم و شادمان از این بودم که بالاخره سرداران روز و شب یکدل شدند ولی خبر نداشتم که این پیوند تنها تزویری بود که من فریب آن را خوردم. خورشید فریب شجاعت مهتاب را در تاریکی شب خورده است و مهتاب فریب زیبایی خورشید دوست داشتن آندو زیاد هم طول نکشید...